یکی بود یکی نبود
یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود...
روزی روزگاری یه بچه تخس و شیطون داشت لب رودخونه بازی میکرد که یه دفعه پاش سر خرد و افتاد تو آب.
آب اونو با خودش برد و برد، بچه هی دست و پا زد و کمک خواست، ولی کسی نبود که کمکش کنه.
دیگه نفسای آخر رو داشت میکشید که دستش رسید به شاخه های یه درخت بید، که کنار رودخونه سبز شده بود.
بچه محکم شاخه های درخت رو چسبید و شروع به داد و فریاد زدن کرد.
یه آقایی که از اون طرفها رد میشد، صدای بچه رو شنید و اومد لب رودخونه.
تا چشمش به بچه افتاد شروع کرد سرزنش کردنش که :
پدر سوخته ی فلان فلان شده، تو آب چی کار میکنی؟
نمی گی یه دفعه غرق بشی؟
اونوقت کی میخود جواب پدر و مادرت رو بده؟
اون بد بخت ها چی کار کردن که باید داغ تو نیم وجبی رو ببینند و یه عمر قصه بخورند؟
تو خجالت نمیکشی؟
آخه رودخونه هم جای بازیه؟
تو نمی گی دم رودخونه بازی کردن خطرناکه و این بلا سرت میاد؟
آخه خدا برا چی به آدم عقل داده؟
یه ذره اگه فکر کنی و مخت رو از آکبندی در بیاری بد نیست؟
مگه باید همه چیز رو به آدم بگن ؟
...
......
.........
............
............ ...
............ ......
............ ......... .خلاصه سرتون رو درد نیارم، آقاهه هی گفت و گفت و گفت و .... یه موقعی نگاه انداخت توی آب و دید اثری از بچه نیست . آب بچه رو با خودش برده بود....
نتیجه های این قصه عبارتند از:
1- آخی....
2- خدا وکیلی دلم خیلی سوخت .
3- حالا کی میخواد جواب بابا و مامان این بچه رو بده آخه؟ هان؟ هان؟
4- اگه یه کم به دور و ورمون نگاه کنیم خودمون هم گاهی وقتا مثل این آقاهه رفتار میکنیم. به جای اینکه راهی برای حل مشکلات پیدا کنیم، به دنبال یافتن و سرزنش کردن مقصر، فرصت های موجود رو از دست میدیم.
5- خوب وقتی بچه ها جایی ندارن که برن بازی کنن، معلومه این اتفاقها هم می افته .
5- من در همین جا از مسئولین محترم شهرداری ها میخوام که تعداد درخت های بیدی که کنار رودخونه ها کاشته میشه رو زیاد کنن، تا لااقل دست آویزی برای نجات جون بچه های مردم وجود داشته باشه.
6- یکی نیست به این آقاهه بگه حالا مثلا خودت خیلی مخت خارج از آکبند بود که اینطوری بچه مردم رو به کشتن دادی؟ آدم اگه میخواد ملت رو هم نصیحت بکنه، اول یه نگاه به خودش میندازه، ببینه خودش این مشکل رو داره یا نه. بعد دهنش رو باز میکنه و پشت سر هم در فشانی میکنه.
7- ببین اگه این بچه به پدر و مادرش احترام میذاشت، دیگه این آقاهه نمیتونست بیاد دو ساعت در باب توجه به والدین نصیحتش کنه . حالا تو بخون و عبرت بگیر.